نویسنده: رضا اکبری‌آهنگر




 

بررسی برخی نظرات و شبهات

بستری که به وجود آمد

هر چند که در توصیف شاگردان علامه و نقششان در نهضت امام، بارها سخن به میان آمد، اما از آنجا که در این فصل بنا داریم تا به این موضوع بپردازیم، عبارات دیگری را درباره اهمیت این تربیت نیرو ذکر می‌کنیم. مقام معظم رهبری در دیدار با علما و روحانیون استان خراسان شمالی فرمودند: « در کشور ما آن سخن قاطعی که توانست تفکرات مارکسیستی را مثل پنبه‌ای حلاجی کند، به هم بزند و باد هوا کند، فرمایشات مرحوم مطهری بود- که ایشان شاگرد آقای طباطبایی بود- و بعضی دیگر از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی. این نظام در یک چنین بستری به وجود آمده. » (1)
آیت‌‌الله مصباح یزدی نیز، اندیشه‌هایی که توسط علامه پرورش یافته بودند را مؤثر در پیدایش حکومت اسلامی دانسته و می‌گوید: « هر انسان منصفی که با کتاب‌ها و دروس و شاگردان ایشان آشنایی داشته باشد، مشاهده می‌کند که این تربیت‌یافتگان مکتب علامه چه مقام‌های مهم معنوی و سیاسی را در جامعه کسب‌کرده‌اند و چه تأثیرات ارزشمندی بر فرهنگ، اجتماع، سیاست و مدیریت کشور گذاشته‌اند. در آن دوران طرح آن مسائل و افکار مقدمه‌ای برای پرورش اندیشه‌هایی بود که در پیدایش حکومت اسلامی نقش مؤثری را عهده‌دار شدند. نمی‌دانم ایشان می‌دانست که به چه کار مهمی دست زده است و چه افرادی را برای چنین روزگاری تربیت می‌کند یا نه ؟! به حسب ظاهر نمی‌دانست، ولی خدای متعال آنچنان تدبیر فرمود که در آن عصر این افراد پرورش یابند تا امروز بتوانند بر زخم‌های جامعه مرهمی بگذارند. » (2)4 رسول جعفریان هم به عنوان تاریخ‌نگاری که در زمینه ثبت تاریخ « جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی- سیاسی ایران » تلاش وافری نموده است، در این‌باره می‌نویسد: « باید گفت اندیشه‌های وی، از نیرومندترین اندیشه‌هایی بود که طی سه دهه پیش از انقلاب بر افکار چهره‌هایی مانند مطهری که تأثیر مستقیم در تفکر منجر به انقلاب داشتند، تأثیر گذاشت. غالب این افکار در تفسیر المیزان انعکاس یافت، اما جدای از آن ضمن آثار مستقل اندیشه‌های مرحوم طباطبایی به عنوان افکار زبده و برگزیده مورد توجه و مطالعه قرار می‌گرفت. برای مثال محافل علمی علامه طباطبایی با حضور تعدادی از زبدگان حوزوی مانند مطهری، مکارم، بهشتی، سبحانی، امینی، جوادی‌آملی، و ده‌ها نفر دیگر از کسانی که خود قلم به دست شدند، یکی از زبده‌ترین محافل علمی حوزه برای نگاه تازه به دین و اندیشه‌های اجتماعی اسلام بود. » (3)
وی اندیشه‌های شخصیتی همچون شهید آیت‌الله مطهری برای انقلاب ما مفید بوده و خود او نیز ریشه این فایده را از علامه طباطبایی می‌داند، (4) پس چگونه می‌توان علامه را در نهضت مؤثر ندانست ؟! برخی از همین شاگردان همچون شهید آیت‌الله قدوسی، خود نیز شاگردپرور شده بود و با کمک علامه حوزه‌ای را تأسیس و اداره نمودند که بعدها تبدیل به یکی از پایگاه‌های کادرسازی برای نهضت و نظام شد. مگر جز این است که: « مدرسه حقانی که به لحاظ برنامه‌ریزی درسی و نظم و انضباط و مدیریت قوی، از شهرت بالایی برخوردار بود، با حمایت فکری استادان زیادی و با راهنمایی و همراهی و همکاری علامه طباطبایی و آیت‌الله مشکینی به تربیت نسلی از طلاب جوان پرداخت، طوری که مدرسه مزبور، بهترین مدرسه با بالاترین سطح برنامه در حوزه علمیه قم شد. » (5)
اما شاید به مطلب فوق این اشکال وارد باشد که « هرچند که هیچ‌کس نمی‌تواند منکر این‌گونه اثرگذاری‌های با واسطه علامه شود، اما نمی‌توان این مسأله را این‌گونه جلوه داد که علامه با هدف یاری‌رساندن به نضهت امام این اقدامات را انجام داده‌اند. » از این‌رو شاید نتوان اثرگذاربودن شاگردان تفسیری و فلسفی علامه را محصول همراهی ایشان با نهضت دانست و آن را دلیل محکمی به حساب آورد. مسلماً همسوبودن اندیشه‌های علامه با امام در مباحث تفسیری و فلسفی، در این موضوع بی‌تأثیر نبوده؛ ولی نمی‌توان گفت که علامه با انگیزه یاری نهضت امام چنین افرادی را تربیت نموده است. چرا که زمان آغاز تلمذ برخی از اصلی‌ترین این شاگردان از محضر علامه به قبل از آغاز نهضت امام بازمی‌گردد.
همین نگاه را می‌توان در مورد نقش بسیار تعیین‌کننده علامه، شاگردان و آثارشان در جریان مبارزه با چپ‌ها، چپگراها و دیگر افکار انحرافی داشت. به این معنی که از سویی هیچ شکی نیست که آثار این استاد گرانقدر « معتبرترین پایگاه علمی برای مقاومت پیروان امام راحل » (6) بود، اما از سوی دیگر آیا می‌توان ادعا نمود که ایشان درصدد تقویت مبانی فکری نهضت امام بوده‌اند ؟ برچه کسی پوشیده است که آثار ارزشمندی همچون کتاب « اصول فلسفه و روش رئالیسم »، افق جدیدی را برای دقت مبارزان در انتخاب هدف و مسیرشان می‌گشود ؟ اما از سوی دیگر مگر جز این است که این اثر محصول جلسات دهه 30 علامه و شاگردانش بوده است و ربطی به نهضت امام ندارد ؟ در ضمن، نفس مخالفت با تفکرات مارکسیسم دلیل بر حمایت از نهضت امام نبود، چرا که از خود دربار و آخوندهایش گرفته تا افرادی همچون دکتر شریعتی نیز، نگران چپ‌ها بودند. پس مبارزات علامه با تفکرات انحرافی را نباید با مبارزه علامه برای نهضت امام، اشتباه گرفت. شکی نیست که به فرموده مقام معظم رهبری، این نظام در یک چنین بستری به وجود آمد.

شاگرد سلوکی و مبارزه سیاسی

با این وجود از یک نکته نیز نباید غافل شد و آن موضوع شاگردان سیروسلوکی علامه است. همانگونه که ذکر شد، شاید نتوان از انقلابی و اثرگذار بودن اصلی‌ترین شاگردان تفسیری و فلسفی علامه، همراهی ایشان با نهضت را نتیجه گرفت و آن را دلیل محکمی به حساب آورد، اما این موضوع درباره شاگردان سیر و سلوکی ایشان صدق نمی‌کند. برای درکت بهتر این معنا لازم است تا در ابتدا نگاهی داشته باشیم هرچند گذرا به روابطی که بین یک استاد و شاگرد در روند سلوکی‌شان وجود دارد. عارف کامل مرحوم آیت‌الله سعادت‌پرور پهلوانی تهرانی، پس از ذکر فلسفه نیاز به پیروی از اولیاء الهی و اساتید سلوکی، در این راستا می‌گویند: « باید پس از شناسایی ایشان، سرپیچی از فرامین آنان را کنار گذاشته و به گفتار و اعمال و رفتارشان عمل نمایید تا طریق فطرت که خودشناسی و خداشناسی است، پیموده باشید. » (7) سرسپردگی و تسلیم شاگرد در برابر استاد در این وادی، همچون دیگر امور نیاز به « مراقبه » از جانب شاگرد دارد. « و آن عبارت است از آنکه سالک در جمیع احوال مراقب و مواظب باشد تا از آنچه وظیفه اوست تخطی ننماید و از آنچه بر آن عازم شده تخلف نکند. » (8) و در صورت تخطی، از جانب استاد به او تذکر داده می‌شود.
اکنون باید به این مسأله توجه نمود که آیا ممکن است که شاگرد سلوکی علامه طباطبایی، یعنی فردی همچون آیت‌الله سعادت پرور در مبارزات سیاسی دخالت نماید و علامه این امر را مضر برای سلوک او دانسته و او را منع ننماید ؟ به عبارت دیگر آیا ممکن است ایشان از مخالفت استاد خود با این‌گونه فعالیت‌ها آگاه بوده و باز هم بر این امر مداومت داشته باشد ؟ نه تنها چنین به نظر نمی‌رسد، بلکه می‌توان موافقت علامه را با این امور از این طریق استنباط نمود.
با عنایت به مسأله فوق، حال باید گفت که آیت‌الله سعادت‌پرور از سویی یکی از اصلی‌ترین شاگردان سلوکی علامه بود و از سوی دیگر یکی از حامیان انقلاب اسلامی. آیت‌الله سعادت‌پرور نه تنها از آغاز نهضت همراه انقلابیون بود که اسنادش موجود است، (9) بلکه تا پایان عمر شریفش نیز انقلابی ماند. « ایشان مراتب ارادت و اخلاص و علاقه به استاد و مُراد خود یعنی حضرت امام خمینی را همواره یادآور می‌شدند و همچنین بعد از رحلت حضرت امام، ارادت و ارتباط ایشان با مقام معظم رهبری، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برقرار بود و همواره به پشتیبانی و تبعیت از ایشان توصیه و سفارش می‌فرمودند و مخالفت، بی‌تفاوتی و تضعیف نظام و رهبری را به هیچ‌وجه تحمل نمی‌کردند و در مقابل آن ساکت نبودند. » (10)

علامه مخالف بود یا منتقد ؟

در این موضوع که مرحوم علامه طباطبایی به امام ارادت داشته و با نهضت ایشان همراهی نموده و از سرنگونی رژیم شاه و پیروزی انقلاب و تشکیل حکومتی اسلامی خشنود بوده‌اند، هیچ شکی نیست. اما همانگونه که به برخی از مسائل پیش‌آمده در طول نهضت و همچنین پس از پیروزی انقلاب انتقاد وارد است و خود حضرت امام نیز از مسائلی رنجیده بودند، علامه طباطبایی نیز از بعضی مسائل و اتفاقات پیش‌آمده که غالباً نیز محصول افراطی‌گری برخی افراد بود، ناراحت شده بودند.
به عنوان نمونه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، برخی از انقلابیون افراطی به جلساتی که ایشان با « هانری کربن » داشتند، معترض بوده و هدف ایشان از این ارتباط و آثار مهم آن را درک نمی‌کردند. (11) گوشه‌ای از این اعتراضات در مقاله « پاسخ‌های استاد به معترض ناشناس » با عنوان « تماس با خارجی‌ها برای معرفی دین » آمده است. (12) برخورد توهین‌آمیز برخی افراطی‌ها با علامه به واسطه انتقاداتشان بر افرادی همچون « دکتر شریعتی » و یا آثاری همچون کتاب « شهید جاوید » نیز نمونه دیگری از این موضوع است؛ یا آنکه برخی اقدامات ناشیانه پس از پیروزی انقلاب در اجرای برخی از احکام، به شدت ایشان را آزرده بود. بنابراین، از همان ماه‌های ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی، نگران قوانین و چگونگی اجرای آن بودند. از این‌رو در مصاحبه‌ای که پس از شهادت استاد مطهری انجام می‌دهند، یعنی در اردیبهشت ماه سال 1358، می‌فرمایند: « پیام‌ها از هر طرف رسیده و مردم احتیاج به پیام تازه ندارند، فقط این نکته است که باید بیدار بود و این مطالب و مقاصد را که سر آن‌ها مبارزه و جدال داشتند و زحمت‌ها کشیدند و قربانی‌ها دادند، خوب پیاده کنند. ما فردا قانون اساسی خواهیم داشت، یک سلسله مقررات خواهیم داشت، نظرات دینی هم که فوق همه این‌هاست. طوری نشود که فردا موجب رنجش و یا مسخره دیگران بشویم. اجمالاً عرض کنم که باید- مطالب را- خوب پیاده کنند. » (13)

تشخیص وظایف اصلی و عمل به آن

نتیجه آنکه مرحوم علامه طباطبایی نه تنها از حیث نظری با سرنگونی رژیم شاه و تشکیل حکومت اسلامی موافق بودند، بلکه در عمل نیز با نهضت امام همراهی‌هایی داشته‌اند و به هیچ‌وجه نمی‌توان اشان را مخالف انقلاب قلمداد نمود، اما وظیفه اصلی خود را فعالیت‌های علمی یافته بودند که آن فعالیت‌ها نیز بستر مناسبی را برای برپایی این نظام اسلامی فراهم آورد. مقام معظم رهبری در این‌باره می‌فرمایند: « او به کاری پرداخت که آن روز آن را لازم می‌دانست. بعد هم حوادث و وقایع شهادت داد بر اینکه این‌ها لازم است. » (14)
البته از این نکته نیز نباید غافل شد که ممکن است برخی افراد یا گروه‌ها همچون « انجمن حجتیه » بخواهند با استناد به چنین نمونه‌ای، عدم همراهی‌شان را با انقلاب توجیه کرده و بگویند: « ما نیز وظیفه‌مان را فعالیت فرهنگی و یا علمی تشخیص دادیم! » در پاسخ باید گفت که اگر شما نیز همچون علامه با اصول و مبانی همچون سرنگونی رژیم شاه و تشکیل حکومت اسلامی موافق بوده‌اید از سوی دیگر نه تنها مانعی بر سر راه نهضت نبوده‌اید، بلکه با فعالیت‌هایتان بسترهای مناسبی را هم فراهم ساخته‌اید، اجرکم عندالله. اما در غیر اینصورت در تشخیص وظیفه اشتباه نموده‌اید.
در همین راستا حجت‌الاسلام و المسلمین صالحان برای نویسنده مقاله نقل کرد که از مرحوم آیت‌الله سعادت‌پرور علت پررنگ‌بودن فعالیت‌های علمی علامه را نسبت به فعالیت‌های سیاسی‌شان جویا شدند. آیت‌الله سعادت‌پرور نیز در پاسخ می‌فرمایند: « من نیز همین سؤال را از علامه پرسیدم. ایشان فرمودند: « من همچون پاسبان سر پُست می‌مانم. اگر آن طرف یک درگیری بشود پاسبان سرپست پستش را رها نمی‌کند و به آنجا برود. » مثل قلعه‌ای که چند دروازه دارد و من اکنون شغل نگهبانی یکی از این دروازه‌ها هستم. اگر ببینم که در مقابل دروازه دیگری هیاهو و درگیری ایجاد شده به هیچ‌وجه نباید از مسئولیت وظیفه اصلی‌ام غافل شده و خودم را مشغول آن دروازه نمایم. »
این مقاله را با عبارات ارزشمند مرحوم آیت‌الله سعادت‌پرور به پایان می‌بریم؛ آنجا که در کتاب « سرّالاسراء » می‌نویسند: « خداوند متعال در عصر ما با خلق دو حجت بالغه و نشانه هدایتگر بر مردم منت نهاد و راه رسیدن به حقیقت را به نوری ظلمت‌شکن روشن ساخت: یکی از آن دو حجت، بزرگمرد میدان علم و عمل، میدان‌دار توانای علوم عقلی و نقلی، عارف بالله و محبوب خدا و اولیاء خدا، احیاگر دین و ایمان و برپادارنده ولایت و حکومت اسلامی و نجات‌دهنده کشور از چنگال پادشاهان پس از قرن‌ها ستمگری، آیت اعظم پروردگار و حجت خدا بر اهل زمین در این زمان، حضرت امام سیدروح‌الله موسوی خمینی است و دیگری نابغه زمان، گشاینده گره‌های فهم سنت و قرآن، شناگر بی‌بدیل دریایی معارف الهی و آموزگار آن‌ها، بزرگمرد میدان علم و عمل، میدان‌دار توانای علوم عقلی و نقلی، زنده‌کننده حوزه‌های علمیه، مایه فخر اهل تحقیق و معرفت، صاحب تفسیر شریف « المیزان » و کتاب‌های ارزشمند دیگر، آیت حق و دین و حجت خدا بر اهل فهم و یقین، سیدمحمدحسین قاضی‌طباطبایی‌تبریزی است. این دو بزرگوار مصداق فرمایش حضرت علی‌بن الحسین هستند که فرمود: « خداوند می‌دانست که در آخرالزمان ژرف‌اندیشان خردمندی خواهند آمد و از همین رو سوره « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ » و آیات اول سوره حدید تا « عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ » را نازل فرمود. این دو انسان الهی در راه نجات بندگان خدا از نادانی و سرگشتی و گمراهی، از پیامبران و اولیاء پیروی کرده، مردم را با کردار و گفتار و نوشتار خود به حقیقت فطرت فراخواندند. خداوند، ایشان را با پیامبران و اولیاء و به ویژه خاتم پیامبران و خاندان او محشور کند و این خدمات بزرگ را که در حقیقت در راستای هدف خلقت بشر و همه مراتب عالم هستی و ارسال پیامبران و نزول کتاب‌های آسمانی است، پاداشی ویژه عطا فرماید. (15)

پی‌نوشت‌ها:

1. بیانات در دیدار علما و روحانیون خراسان شمالی، 91/7/19
2. تماشای فرزانگی و فروزندگی، آیت‌الله مصباح یزدی، ص 83.
3. جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی ایران، رسول جعفریان، ص 854
4. پاره‌ای از خورشید، حمیدرضا سیدناصری، ص 362
5. جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی ایران، رسول جعفریان، ص 350
6. شمس‌الوحی تبریزی، آیت‌الله جوادی آملی، اسراء، ص 67
7. پند سعادت، آیت‌الله سعادت‌پرور، ص 97
8. رساله لب‌اللباب، علامه طباطبایی، ص 97
9. اسناد انقلاب اسلامی، ج3، ص 200، 189، 174، 134
10. پندنامه سعادت، محمدجواد نورمحمدی، ص 18
11. مستند حدیث سرو ( علامه طباطبایی )، برگرفته از سخنان دکتر دینانی
12. فرازهایی از اسلام، علامه طباطبایی، ص 260
13. بررسی‌های اسلامی، علامه طباطبایی، ج2، ص 285
14. بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان همدان، 83/4/15
15. سرالاسراء؛ ترجمه ج1؛ ص 9

منبع مقاله :
نشریه عصر اندیشه، شماره 9، آبان 1394